دختر کاپشن صورتی با گوشواره قلبی!
"دختر کاپشن صورتی با گوشواره قلبی" مگر نباید اسم یک داستان بلند و شیرین باشد؟ داستانی که شیطنت و بازیگوشی های دخترکی با لپ های گل انداخته، سطر هایش را به هم دوخته. داستانی پر از ناز! از جنس ناز های دختر بچه ها برای پدر. داستانی که صدای قهقهه دخترک که از لا به لای همه صفحاتش به گوش میرسد، با صدای خنده مخاطب یک جور سوا نشدنی قاطی شود. دخترک کاپشن صورتی با گوشواره قلبی باید اسم یک داستان بلندِ بلندِ بلند، یک داستان شیرینِ شیرینِ شیرین باشد.
"دختر کاپشن صورتی با گوشواره قلبی" نمیتواند اسم داستان "کوتاه" باشد. حالا کوتاهی اش به کنار، ولی هیچ رقمه مناسب داستان "کوتاه غمگین" نیست. اشتباهی است. یک جوری است. شما کِی و کجا چنین داستانی تلخ خوانده اید که همه تان با شنیدن " دختر کاپشن صورتی با گوشواره قلبی"بغض میکنید؟!